-
برف
دوشنبه 8 آذرماه سال 1395 09:44
http://s8.picofile.com/file/8276379084/Barf_131832294_soundcloud.mp3.html
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبانماه سال 1395 12:56
برعکس خیلیها که دوست دارند زندگی ساده و راحتی داشته باشند من عاشق پیچیدگی ها هستم مثلا پیچیدگی عطر تنت در مشامم که خوشبو تر از عطرهای ناب فرانسویست پیچیدگی اجزای چشمانت که دقیقتر از ساعتهای دست ساز سویسیست پیچیدگی دستانت دور بازوهایم زیباتر و چسبنده تر از پیچکهای سبز پیاده روهای هلند است و پیچیدگی موهایت که نظیرش در...
-
www.e2khodam.blogsky.com
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1395 09:36
مطالب دوست شوید هم صدا (متن اهنگ با صدای مهستی) صبا اگه فکر یه همصدایی بیا با عشق صدام بکن تو منو اینجور دیوونه کردی بیا فکری برام بکن تو تک وتنها تو جاده عشق قدم گذاشتی بی همسفر آخه مسافر دوستت دارم من . بیا منو با خودت ببر بیا که رو لبهام خنده بکاری شادی بیاری برای من بیا و با دستات اشکامو پاک کن . گوش بسپار به غمای...
-
چرا ¿
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1394 17:55
آخر چرا با عشق سر کردی ؟ محدوده را محدودتر کردی
-
بازم صدای نکرهء خودم (راهبهء سرگردان)
سهشنبه 28 مهرماه سال 1394 12:50
-
باز صدای گوش خراش خودم ( وداع خاکستری)
سهشنبه 28 مهرماه سال 1394 12:08
-
یه نظر آینده
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1394 23:42
اینم صدای نکرهء خودم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1394 18:08
دیگه رفت و منو از یاد برد ھر چی که داشتم ھمه رو باد برد تو کنج عزلت خودم نشستم ھر چی که اینه بود زدم شکستم زخم زبونارو به جون خریدم از ھمه حتی از خودم بریدم چه عشق ناروایی چه درد بی دوایی چه زخم ناتمومی چه سرنوشت شومی با توام ای که ابرومو بردی کشتی منو اما خودت نمردی مثل یه کابوس اومدی و رفتی اتیش به زندگیم زدی و رفتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 15:15
میروم طرح غصه ای باشم مثل اندوه خالکوبی هاش میروم تا که دست بردارم از جهان مخوف خوبی هاش ! مثل تنهایی ِ خودم ساکت مثل تنهایی ِ خودم سر سخت مثل تنهایی ِ خودم وحشی مثل تنهایی ِخودم بد بخت ! هر دوتا کشته مرده ی مردن هر دوتا مثل مرد آزرده هر دوتا مثل زن پر از گفتن هر دوتا پای پشت پا خورده ما جهانی شبیه هم بودیم آسمان و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 خردادماه سال 1393 14:17
غسل کن و نیت اعجاز کن باز مرا با خودم آغاز کن یک وجب از پنجره پرواز کن گوش مرا معرکه ی راز کن "حرف بزن ابر ِ مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی ام" قحطی حرف است و سخن سالهاست قفل زمان را بشکن سال هاست پر شدم از درد شدن سال هاست ظرفیت سینه ی من سال هاست "حرف بزن حرف بزن سال هاست تشنه ی یک صحبت طولانی ام
-
چشمت
شنبه 17 اسفندماه سال 1392 12:56
شرجی شانه هام بوشهر است چشم تو ابتدای خیسی ها قلب من مهر آخرین سرباز جلوی تیر انگلیسی ها
-
توی چشمت
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1392 16:47
توی چشمت چقدر آدم ها داس ها را به باغ من زده اند سیب بکری برای خوردن نیست تا ته باغ را دهن زده اند در سرت دزد های دریایی نقشه ام را دوباره دزدیدند اجتماعی که سارقت بودند از تو غیر از بدن نمیدیدند از تو غیر از بدن نمیخواهند کرم هایی که موریانه شدند عده ای هم که مثل من بودند ساکنان مریض خانه شدند ساکنان مریض خانه شدیم...
-
عشق
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 02:10
عشق یعنی که نامه ای خوش خط به زن هیتلر فرستادن و بگویی که عاشقش هستی بچه ها هم تفنگ می گیرند عشق یعنی بغل کنم زن را فکر زن جای دیگری باشد عشق یعنی زنی بغل کُندم فکر من جای دیگری باشد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 15:35
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم تو نباشی من از اعماق غرورم دورم زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم
-
E2KHODAM
شنبه 23 آذرماه سال 1392 22:01
-
آرامش قبل از طوفان
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 14:02
چند وقت نیستیم خلاصه اینجام دیگه برمیگردم همی وقتا دیگه وقتشه اگه ..
-
فداکاری
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 14:34
ی روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تکراری برای بیان عشق،بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می کنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و...
-
اون دخترک
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 17:15
از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم ! امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه … پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول...
-
پسر بچه باهوش
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 21:26
یه پسر بچه کلاس اولی به معلمش میگه : خانوم معلم من باید برم کلاس سوم معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟ اونم میگه : آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم. توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ، معلمه زنگ بعد...
-
بچه های امروز
شنبه 28 مردادماه سال 1391 17:46
روایت عشق از دیدبچه های (امروز ) چند سال بعد راستی عید همگی مبارک
-
سلام تنهایی قشنگم
شنبه 28 مردادماه سال 1391 16:37
ای ای ی ی سلام تنهایه همیشگیه من دلم واست تنگ شده بود یه چند روز احساس کردم دارم از تو دور میشم خوب شد سرم کلاه نرفت چقدر خوبه خیلی خوبه احساس میکنم باز توی یه صحرا که مایلهادور از تکنولوجی ببخشید کیبرد منه دیگه آره میگفتم دور از تکنولوجی هستم طوری که اگه صحرا نقطه پرگار بشه تا مایلها دور پرگار 360 درجه در ابعاد همون...
-
داداشی
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 17:29
تو بهترین داداشی دنیایی وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو"داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزومی کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو...
-
ابی کوچولو
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 11:02
ابی کوچولو شخصیت شاخص شعر منه هرچی بگم راجب اون یه جورایی بازم کمه , ابی کوچولو بود پسری مودب وضعیت ظاهریش هم بود همیشه مرتب , ابی کوچولو بودش یه بچه درس خون توی کلاس همیشه سر بود به خاطر همین هم بهش میگفتن خر خون , نمرش اگه نوزده می شد دق می کرد به مشکلات زندگیش فکر می کرد , قیافه ابی معصوم ناز بودش نیشش همیشه خدا...
-
آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو ...
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 22:35
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بوداون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش...
-
اون وقت اون وقت قول داد اگه ه ه..
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 18:41
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا...
-
یک ویلون زن در مترو
جمعه 16 تیرماه سال 1391 15:49
دریک سحرگاه سردماه ژانویه،مردی واردایستگاه متروی واشینگتن دی سی شدوشروع به نواختن ویلون کرد.این مرددرعرض۴۵دقیقه،شش قطعه ازبهترین قطعات باخ رانواخت وازآنجاکه شلوغترین ساعات صبح بود،هزاران نفربرای رفتن به سرکارهایشان به سمت متروهجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بودکه مردمیانسالی متوجه نوازنده شد.ازسرعت قدمهایش کاست...
-
آن کارت پستال های به ظاهر ساده
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 09:36
فداکاری : بر اساس یک ماجرای حقیقی آلیس وآلبرت ازکودکی همدیگر را دوست داشتند آنهابه تازگی نامزدشده بودند و عاشقانه به یکدیگر مهر میورزیدند آلبرت کارمند ساده یک شرکت کوچک و تازه تاسیس بود و به نظرنمیرسیداز لحاظ شغلی آینده ای عالی داشته باشداو دهها کارت پستال به بهانه های مختلف برای آلیس میفرستاد و آن کارت های به ظاهر...
-
patogh
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 14:06